نويسنده: زینب مقتدایی


منبع: راسخون
 

بررسی مفاهیم مرتبط با این تحقیق

توسعه

اصطلاح توسعه به صورت فراگیر پس از جنگ جهانی دوم مطرح شده است در حقیقت توسعه عبارت است از حرکت جامعه از یک مرحله تاریخی و توفیق آن در ورود همه جانبه به مرحله ای دیگر از تاریخ به عبارتی دیگر توسعه به مفهوم علمی ان عبارت است از مرگ تدریجی نظام کهن و تولد و رشد تدریجی نظام تازه از زندگی که این نظام جدید خود مرحله و شرایط تاریخی تازه ای برای جامعه خواهد بود. پیتر دونالدسن در تعریف توسعه این گونه می نویسد که: توسعه به وجود آوردن تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، گرایش ها و نهادها برای تحقق کامل هدف های جامعه است. در تعریف دیگری آورده شده است که توسعه به معنای ارتقای مستمر کل جامعه و نظام اجتماعی به سوی زندگی بهتر یا انسانی تر است. توسعه صرفاً پدیده ای مادی نیست بلکه آن را بایستی به عنوان جریانی چند بعدی و پیچیده بدانیم و آن را باید به عنوان یک مقوله ارزشی تلقی کنیم.

توسعه پایدار

از اوایل دهه 80 میلادی واژه توسعه پایدار وارد ادبیات اقتصادی گردید. تعاریفی که توسعه پایدار بیشتر مورد توافق است دو تعریف زیر است:
الف) توسعه پایدار توسعه ای است که در عین حال که نیازهای نسل حاضر را برطرف می کند به ظرفیت های مورد نیاز نسل های بعدی هیچ گونه لطمه ای نمی زند.
ب) توسعه پایدار توسعه دوستدار محیط زیست است. توسعه ای که در آن امنیت و سلامت انسان ها در اولویت قرار دارد و به عبارتی توسعه پایدار، توسعه انسانی، انسانگر فقر زداست.
توسعه پایدار توسعه منابع انسانی در همه ابعاد است. از آزادی های اقتصادی در دسترسی به منابع و بهره گیری از کار و اشتغال حمایت می کند و به دنبال ایجاد شرایطی است که مردم را در به کارگیری ظرفیت های خلاق خود در روند توسعه توانمند می سازد، توسعه سیاسی را با هدف شناسایی و گسترش آزادی های فردی، مشارکت در اداره جامعه و افزایش کارآوری نظام سیاسی ضروری می داند و از امنیت اجتماعی به عنوان پیش شرط توسعه پایدار استقبال می کند. در توسعه پایدار، فقر به معنای محرومیت از توانایی و عدم بهره مندی از آزادی های سیاسی و اقتصادی است. در توسعه پایدار افراد انسانی موضوع محوری توسعه هستند که باید در روند توسعه مشارکت کامل داشته باشند و از منافع آن در همه ابعاد بهره مند شوند. اهداف توسعه پایدار در رفع فقر شدید، گرسنگی، دستیابی به آموزش ابتدایی همگانی، بهبود وضعیت بهداشت و درمان و نیز بهره مندی از حقوق اولیه و آزادی های اساسی و مشارکت در اداره دولت براساس عدم تبعیض و اصل برابری است.
موضوع توسعه پایدار در کنفرانس سازمان ملل متحد در زمینه محیط زیست و توسعه (UNCED-92) در شهر ریودوژانیرو (بعنوان اجلاس زمین) بطور گسترده‌ای مورد توجه قرار گرفت و بر اساس نتایج این اجلاس، اهداف اساسی مبتنی بر مفهوم توسعه پایدار بدین شرح اعلام شد:
۱- تجدید حیات رشد اقتصادی
۲- تغییر کیفیت رشد اقتصادی
۳ - برآورده ساختن نیازهای ضروری اولیه
۴- اطمینان از سطح پایداری جمعیت
۵- حفاظت از منابع طبیعی و ارتقاء منابع
۶- جهت گیری مجدد دانش فنی (دانش بومی)
۷- محیط زیست و تصمیم‌گیری اقتصادی
۸- جهت گیری مجدد روابط اقتصادی و بین‌المللی
۹- اقدام در جهت مشارکتی ساختن توسعه
شاخصه‌های توسعه پایدار را می‌توان در چهار گروه: اجتماعی، اقتصادی، بنیادی و زیست‌محیطی مطرح و بررسی نمود. توسعه پایدار فرآیندی است برای بدست آوردن پایداری در هر فعالیتی که نیاز به منابع و جایگزینی سریع و یکپارچه آن وجود دارد. توسعه پایدار در کنار رشد اقتصادی و توسعه بشری در یک جامعه یا یک اقتصاد توسعه یافته، سعی در تحصیل توسعه مستمر، ورای توسعه اقتصادی دارد. توسعه پایدار عنصر سازمان دهنده‌ای است که موجب پایداری منابع تجدیدناپذیر می‌شود، منابع محدودی که برای زندگی نسل آینده بر روی کره زمین ضروری است. توسعه پایدار فرآیندی است که آینده‌ای مطلوب را برای جوامع بشری متصور می‌شود که در آن شرایط زندگی و استفاده از منابع، بدون آسیب رساندن به یکپارچگی، زیبایی و ثبات نظام‌های حیاتی، نیازهای انسان را برطرف می‌سازد. توسعه پایدار راه حل هایی را برای الگوهای فانی ساختاری، اجتماعی و اقتصادی توسعه ارائه می‌دهد تا بتواند از بروز مسائلی همچون نابودی منابع طبیعی، تخریب سامانه‌های زیستی، آلودگی، تغییرات آب و هوایی، افزایش بی‌رویه جمعیت، بی عدالتی و پایین آمدن کیفیت زندگی انسان های حال و آینده جلوگیری کند. توسعه پایدار فرآیندی است در استفاده از منابع، هدایت سرمایه‌گذاری‌ها، جهت گیری توسعه فناوری و تغییرات نهادی، با نیازهای حال و آینده سازگار باشد. توسعه پایدار که از دهه۱۹۹۰ بر آن تأکید شد جنبه‌ای از توسعه انسانی و در ارتباط با محیط زیست و نسل‌های آینده است. هدف توسعه انسانی پرورش قابلیت‌های انسانی محسوب می‌شود. توسعه پایدار به عنوان یک فرایند در حالی که لازمه بهبود و پیشرفت است، اساس بهبود وضعیت و رفع کاستی‌های اجتماعی و فرهنگی جوامع پیشرفته را فراهم می‌آورد، و باید موتور محرکه پیشرفت متعادل، متناسب و هماهنگ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تمامی جوامع و بویژه کشورهای در حال توسعه باشد. توسعه پایدار سعی دارد به پنج نیاز اساسی زیر پاسخ گوید: تلفیق حفاظت و توسعه، تأمین نیازهای اولیه زیستی انسان، دست‌یابی به عدالت اجتماعی، خودمختاری و تنوع فرهنگی و حفظ یگانگی اکولوژیکی.

مشارکت

ترديدي نداريم كه پديده مشاركت اجتماعي يكي از مهمترين ابعاد توسعه اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي در جامعه رو به رشد ايران است و برخي از مشكلات ساختاري و عملكردي برنامه هاي توسعه، ناشي از نارسائي هاي است كه در اين حوزه داريم.
پدیده مشارکت به معنای همکاری، نخستین رفرم اجتماعی است که از انسان سرزده است. مشارکت عبارت است از دخالت مستقیم گروه های حاشیه ای و کنار مانده در فرآیند توسعه که هدف آن توانا ساختن مردم است تا بتواند بر منابع، منافع و فرصت ها دسترسی و کنترل یابد کیفیت زندگی را بهبود بخشد و اعتماد به نفس پیدا کنند. مشارکت جریان پیچیده ای است که افراد و خانواده ها و گروه های بزرگ و اجتماعات را در بر می گیرد و برای مردان و زنان و افراد جوان و سالمند فرصت های یکسانی در زمینه برخورداری از منابع موجود فراهم می آورد. به عبارت دیگر مشارکت یکی از عناصر اساسی اعطای قدرت به مردم است.
مشاركت به عنوان واقعيتي اجتماعي در زندگي اجتماعي انسان وجود دارد، و فرآيندي است كه با گذشت زمان دگرگون و متكامل شده است، ايده مشاركت در معناي بسيط خود از مباحث مربوط به دمكراسي مايه مي گيرد كه خود داراي سابقه ديرينه اي است. در اين مباحث مشاركت منبعي از انرژي خلاق و حياتي براي حفظ دفاع و از جامعه و پويايي آن دانسته شده است. مهمتر اين كه در متون ديني، تعاليم و سيره بزرگان دين نيز مفاهيم و فرآيندهاي مشاركتي را در قالب مفاهيمي چون (تعاون، شور و مشورت، وحدت و اتفاق نظر) مورد عنايت و توجه خود قرار داده اند. در دوره جديد با توجه به نقشي كه براي عامليت انسان (Human Agency) در حوزه هاي مختلف حيات اجتماعي قائل مي شوند، مشاركت در اشكال (اجتماعي، سياسي، اقتصادی و فرهنگي) و حتي رواني در قالب نهادهاي مشاركتي مورد توجه سياست گذاران اجتماعي، سياسي، اقتصادی و فرهنگي قرار گرفته است. در اين خصوص برخي از مراكز به عنوان بسترهايي تلقي شده اند كه زمينه ساز مشاركت در مقياس هاي گسترده تر يعني در فضاي عمومي هستند. مهمترين اين بسترها مراكز آموزشي بويژه به محيط هاي دانشگاهي است كه به لحاظ علمي زمينه مناسبي را براي شناسايي عوامل و زمينه هايي كه به تقويت مشاركت مي انجامد، فراهم نموده و مورد توجه صاحبنظران علوم اجتماعي به خصوص در شاخه جامعه شناسي و روان شناسي اجتماعي قرار گرفته است، از حيث مفهومي واژه ‍«مشاركت» به معناي شراكت و همكاري در كاري، امري يا فعاليتي و حضور در جمعي، گروهي و سازماني جهت بحث و تصميم گيري چه بصورت فعال و چه بصورت غير فعال است. در مجموعه، جوهره اصلي مشاركت را بايد در فرايند درگيري، فعاليت و تأثيرپذيري دانست.
از منظر نظامندي و كاركردي مشاركت را سازوكاري براي بقاء توسعه و تعالي نظام اجتماعي دانسته اند كه توسعه نيافتن ساختارهاي لازم براي مشاركت و نهادي كردن آن به انقراض نظام اجتماعي و سقوط سياسي آن مي انجامد.
بنابرين مي توان گفت مشاركت از نظر لغوي به معني «شركت كردن» است، مشاركت نوعي رفتار با مردم است كه آنان را قادر مي سازد تا بر حوادث مؤثر بر زندگيشان تأثير قاطع بگذارد، به همين خاطر از آزادي كامل و از جمله حق اظهار نظر بر خوردار باشند، داراي اهميت و ارزش تلقي مي شوند.
آلن پيرفت درباره مشاركت مي گويد: مشاركت مورد مشورت قرار گرفتن قبل از تصميم گيري را مي گويد به نحوي كه اظهار نظر مشخصي و اعمال مراقبت در جريان اجرايي اين تصميم و تحول نتايج آن امكان داشته باشند.
از نظر ساموئل پل: مفهوم مشاركت را درباره توسعه و در سطح محلي تعريف و تحليل كرده است، به نظر وي مشاركت محلي، فرآيندي فعال است كه كه در آن بهره مندان بجاي آنكه صرفاً سهمي از مزاياي طرح دريافت كنند بر جهت گيري و اجراي طرح هاي توسعه تأثير مي گذارند.
پس مشاركت فرايندي است كه از طريق آن يك اجتماع يا گروه به هم مي پيوندند تا برنامه هاي مورد انتظار يا مورد نياز را به اجرا درآورند، و تلاش انسان ها براي تشكيل انجمن ها، اجتماعات، تشكل ها و سازمان هاي داوطلبانه نمودهاي عيني مشاركت است، در مشاركت فرهنگي مردم در توليد فرهنگ و ارتقاي شاخص هاي فرهنگي جامعه شركت مي كنند. با توجه به آنچه كه گفته شد مي توان گفت: مشاركت بنا به ماهيت خود مفهومي اجتماعي است، براي وقوع آن بيشتر از يك نفر ضرورت دارد و از اين رو بيان كننده نوعي از انواع روابط اجتماعي است، در حقيقت اكثر قريب به اتفاق فعاليت هاي جمعي از هر نوع و براي هر هدفي، در بر گيرنده نوعي مشاركت است.
مشاركت در كارهاي اجتماعي به نوعي تعهد و قبول مسئوليت فردي و اجتماعي است كه هر كدام از ما ناگزيريم آن را بپذيريم، اين تعهد و مسئوليت مي تواند در شكل كار و فعاليت معين يا نامحدودي صورت پذيرد كه شمار زيادي از اين وظايف جنبه اخلاقي و اجتماعي داشته و تعدادي نيز فرم حقوقي و اقتصادي به خود بگيرند.
از عوامل بازدارنده مشاركت در جهان سوم، استفاده نكردن از نيروهاي انساني و پراكندگي امكانات مادي است، اين كشورها اگرچه سال هاست كه از يوغ استعمار رها شده اند، اما همچنان به شيوه عصر استعمار اداره مي شوند، يعني اداره امور بدون مشاركت مردم.
مشارکت از دیدگاه نظریه‌پردازان علوم اجتماعی
از بعد جامعه شناختی، مشارکت به معنی تعلق فرد در گروه و سهمی که در آن دارد؛ تلقی می‌گردد و همچنین به معنی شرکت فعالانه در گروه در جهت به ثمر رسانیدن یک فعالیت اجتماعی است. آلن بیرو می گوید: «مشارکت به معنای سهمی در چیزی یافتن و از آن سود بردن و یا در گروهی شرکت جستن و بنابراین با آن همکاری داشتن است. به همین دلیل از دیدگاه جامعه شناسی باید بین مشارکت به عنوان حالت یا وضع(امر شرکت کردن) و مشارکت به عنوان عمل و تعهد (عمل مشارکت) تمیز قائل شد.» ازمنظر نظام‌مندی و کارکردی، مشارکت را «سازوکاری برای بقا، توسعه و تعالی نظام اجتماعی دانسته‌اند که توسعه نیافتن ساختارهای لازم برای مشارکت و نهادینه کردن آن به انقراض نظام اجتماعی و سقوط سیاسی آن می انجامد.» پیتر اوکلی برای تعریف مشارکت به بیان سه تفسیر در خصوص مشارکت می پردازد که عبارتند از: مشارکت به عنوان سهم داشتن، سازماندهی وتوانمندسازی. سالیماعمر در تعریف مشارکت بر تأثیر نظام ارزشی جامعه در تعیین هدف تأکید می کند و می گوید:« فرآیند مشارکت، مداخله و کنترل مردم، بیشتر به تعیین آنچه از دیدگاه خود مردم یک زندگی بهتر را تشکیل می دهد منجر خواهد شد. در این صورت تصمیم های مربوط به اینکه چه چیزی یک زندگی بهتر را می سازد پیش از آنکه با آنچه مردم، مقدس و مهم می شمارند منافات داشته باشد، نظام ارزشی آنان را منعکس می کند.» همچنین مشارکت را می توان حرکت آگاهانه، فعال، آزاد و مسئولیت آوری دانست که برای تمشیت امور جامعه ضروری است.

مشارکت برابر

به معنای بیان آزادانه نیازها، علایق و انتظارات خود از جامعه و مشارکت در تصمیمی گیری ها ی اثر گذار بر زندگی فردی است.

بحث

در جامعه امروز زنان در معرض نوعی خاص از ستم قرار دارند چنان چه در نوشته های میشل بارت سرنخ ستم بر زنان نظام خانواده است. جدایی میان محل کار از خانه که در جامعه صنعتی رخ داد حکم به تقسیم کار جنسی در عرصه خانواده داد واین امر زنان را به خانه داری مکلف کرد. توسعه پایدار مستلزم مدیریت و بهره برداری صحیح از نیروی انسانی برای دستیابی به الگوی مصرف مطلوب است. از ویژگی های توسعه پایدار تشویق و ترغیب تمامی شهروندان به مشارکت از فرآیند های مهم برنامه ریزی شهری و مدیریتی است و اگر زنان در قلمرو خانگی خویش بمانند و در دستیابی به اهداف توسعه پایدار مشارکت ننمایند دستیابی به پیشرفت در زنجیره توسعه پایدار امکانپذیر نمی گردد و به عبارت دیگر میزان مشارکت زنان یکی از شاخص های رشد و توسعه اقتصادی اجتماعی محسوب می شود. توسعه به مثابه فرآیند بهین تلقی می گردد که این فرآیند به عنوان فرآیند همه گیر و عام باید صورت پذیرد توسعه فرآیندی است که دیر یا زود چالش های عمده و عمیقی را بین باورهای قدیم و جدید ایجاد می کند اما سئوال اینجاست چرا زنان هنوز در چنین چرخه ای به گونه ای جدی وارد نشده اند. توسعه آهنگ آغاز و گسست است آغاز به آن معنای ایجابی که ورود به مرحله ای نوین با مؤلفه های یکسره متفاوت از گذشته است. یکی از مهمترین مؤلفه های دنیای مدرن، سهم و مشارکت زنان در جامعه است و مشارکت و شناخت موانع بر سرراه آن از مسائل ضروری یک جامعه به شمار می رود، آن چه که به نظر می رسد به عنوان موانع موجود در سرا راه مشارکت زنان وجود دارد:
1- نگاه مردسالارانه حاکم در جامعه، متأسفانه فرهنگ سنتی جامعه ما پر از نگاه های حاکم مردانه است. این نوع رویکرد حتی در قانون نویسی ما بالضروره دیده می شود. عده ای براین عقیده اند که این نوع نگاه به دلیل سنت های دینی حاکم بر جامعه است. چنان چه در باور بسیاری این عقیده وجود دارد که زنان دونقش کلیدی تر دارند و آن نقش مادری و همسری است. به نوعی بازتولید این دو نقش سبب می شود که از مشارکت زنان و سهم خواهیی آنان برای ایفای نقش بیشتر در جامعه جلوگیری صورت بگیرد. جامعه به نوعی در انقیاد فکری اندیشه مردسالارنه قرار دارد.
2- متأسفانه زنان ما نیز به دلیل عدم اعتماد به نفس کافی و بازخوردهای جبارانه و حتی جنسیتی از حضور در حوزه های اجتماعی سرباز می زنند. جامعه مردسالار، اعتماد نفس زنان را کم کرده است در نتیجه آنان برای حضور در عرصه های اجتماعی چندان پیش قدم نمی شوند. در عین حال که نگاه های جنسیتی به زنان در جامعه یکی دیگر از علت های اصلی عدم حضورر زنان در جامعه است.
به نظر می رسد این دو دلیل عمده دلایل عدم حضور زنان در عرصه های اجتماعی است. به هر حال جامعه بیشتر به دست مردان اداره می شود و حتی در قوه قانونگذاری نیز حضور زنان حضوری کمرنگ و ناهمگون است لذا در اکثر موارد تصمیم گیری های جامعه به سود تنها یک جنس و آن هم جنس مردان گرفته می شود.

جایگاه و پایگاه زن در توسعه

جامعه انسانی از دو جنس زن و مرد تشکیل شده است. زنان نیمی از جمعیت انسانی جامعه را تشکیل می دهند. اگر نقش و جایگاه انسانی را بعنوان اساس و محور توسعه پذیرفته باشیم، منطقاً باید نقش وجایگاه زن را نیز بعنوان نیمی از جمعیت انسانی جوامع در توسعه پذیرا باشیم.
به گزارش ایونا، زنان تا دیروز موجوداتی فراموش شده بودند و به مشارکت آن ها در امور و فعالیت های اجتماعی توجهی نمی شد و فعالیت آنان را به وظایف خانه داری، همسرداری و بچه داری محدود کرده بودند و زنان نیز بعنوان یک باور این مسأله را پذیرفته بودند.
اما امروزه یکی از مباحث توسعه نفی نابرابری جنسی و نفی تبعیض میان زن و مرد است. امروزه جایگاه زن درمبحث توسعه بعنوان بحثی اساسی مطرح شده و بحث آموزش زنان و دختران بعنوان مادرانی که اولین عاملین انتقال ارزش ها، هنجارها، فرهنگ،‌آداب و رسوم و سنت ها مطرح می شود و از اهمیت فراوانی برخوردار شده است.
به گزارش ایونا، در بخشی از این مقاله آمده است: براساس تحقیقات علمی مشخص شده است که زنان آگاه و اندیشمند، فرزندان آگاه تربیت می‌کنند این درحالیست که آگاهی نیز اساس توسعه است.
اما آنچه مسلم است این است که امروزه زنان در برخی موارد به گونه ای به حوزه‌ زندگی خصوصی یعنی خانواده رانده شده و از دخالت در سیاست و نقش های اجتماعی محروم شده اند.
البته در برخی موارد کوشش های جنبش های فمنیستی بی نتیجه نبوده است و در تغییر نگرش ها و اصلاح بینش‌ها نسبت به مشارکت زن تأثیر زیادی داشته است اما هنوز زنان از جایگاه لازم در مشارکت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برخوردار نشده اند و در برخی جوامع به‌گونه ای مورد طرد نهادهای سیاسی رسمی واقع شده اند و مشارکت آنان هنوز در بسیاری از جوامع مورد پذیرش واقع نشده است.

دیدگاه زنان در توسعه

برای شناسایی دستاوردهای گذشته و امروزین زنان در جوامع جهانی، تشویق به رشد و توسعه بیشتر و توانمندی زنان در زمینه های فردی و اجتماعی، سازمان ملل سال های 1976 تا 1985 را دهه زنان نامید که این دهه شاهد ارائه مقالات و کتاب های بسیاری درباره ارتباط و نقش زنان بااشکال مختلف توسعه هستیم.
در ابتدا "دیدگاه زنان در توسعه" مطرح شده و این دیدگاه ارتباط نزدیکی با رویکردفمینیستی لیبرال آمریکایی و نظریه نوسازی دارد که به شناسایی نقش و مقام زنان درفرآیند توسعه می پردازد.
این دیدگاه در اوایل دهه 1970 برای بهبود وضع تحصیلات، فرصت های اشتغال، مشارکت سیاسی و رفاه اجتماعی و فردی و باملاحظه این مسئله به وجود آمد که زنان ازفرصت های اقتصادی و اجتماعی محروم بوده و یا اینکه در فرآیند توسعه به نحوی درگیرمی شوند که از حقوق، آزادی و امکان دستیابی به منابع مورد نیاز خود محروم می شوند. خط مشی های عمومی در این زمینه شامل رفاه، برابری، فقرزدایی،کارآیی و توانمندسازی بوده است.
در دهه زنان، تلاش های گسترده ای از سوی ملل مختلف برای شناسایی نقش زنان درتوسعه و مشارکت آنان در فرآیند توسعه انجام گرفت و شرایط مادی زنان تا حد زیادی بهبود یافت. ولی این دیدگاه اثربخشی کمتری در بهبود قدرت اقتصادی و اجتماعی و مشارکت سیاسی زنان در مقایسه با مردان داشته است. فمینیست ها در انتقاد به دیدگاه زنان درتوسعه به دو مشکل اشاره کرده اند:
1 - پیشرفت کند در تساوی بین زنان و مردان از جهت قدرت و امکان دستیابی به منابع.
2 - در حاشیه قراردادن زنان در مورد هدف گذاری های توسعه و دستیابی به آن ها.
باتوجه به اینکه دیدگاه زنان در توسعه فقط در دو زمینه فقرزدایی و کارآیی موفق بوده و زنان را به عنوان نیمی از جمعیت جهان در نظر گرفته است که باید نیازهای آنان تأمین شود، مسئله برابری حقوق مردان و زنان که منشأ تقسیم نقش ها، کار و سود حاصل از آن وشکل گیری سنت ها، آداب و فرهنگ در مورد زنان است، نادیده گرفته شده است.